دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...
دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...

سقف شیشه ای ...

مدتی است که از مجید دری در سایت ها و خبرگزاری ها می بینم ؛ پسرکی جوان و حامی میر حسین موسوی و از قضا دانشجوی علامه که ده سال زندان دارد و اکنون در بهبهان است و گویا از علامه هم اخراج شده ...
مجیدها به طور کل شاکی هستند از اینکه چرا مردم کاری نمی کنند ؛ مجیدها تلاش دارند تا به قول خودشان مردم را بیدار کنند ولی چرا به نتیجه نمی رسند ؟

چندی پیش دوستی را در دانشگاه دیدم که می گفت اکیپ های دختر و پسر در فلان کلاس دانشگاه تشکیل می شوند و در مورد وضعیت کشور و مسائل گوناگون صحبت می کنند ؛ از ایما هم دعوت کرد تا برویم و البته ایما مشغله را بهانه کردیم و انصراف دادیم و آنرا به زمان نا معلومی حواله دادیم . 

این روزها اعتقاد دارم کار سیاسی در دانشگاه از دو حال خارج نیست !
خودنمایی یا ساده انگاری ! ایما خودمان دو سه سال دسته دومی بودیم ! فکر می کردیم که واقعا تحولات از دانشگاه ها شروع می شود ولی وقتی سرمان را برگرداندیم دیدم همه زحماتمان را دوست شدن فلان کس با یکی دیگه شده و سیگار کشیدن های چند دختر و پسر در کنار دانشگاه هم اوج کارمان شده ...

مدتها پیش خانمی می گفت ؛ کافه ها نماد مکان هایی است که همه اقشار در آنها هستند و ما در آنجا کار سیاسی می کنیم و ... 


احساس می کنم سقف شیشه ای بین دانشجویان و کشور ایجاد شده ؛ احساس می کنم دانشجویان متوجه این سقف نیستند و دغدغه های خودشان را دغدغه ی مردم می دانند و الحاد و سخره گرفتن دین از سوی خودشان را نشانه ی پیشرفت می دانند و تغییر جامعه را آرزومندند !

آزادی روابط دختر و پسر و مسئله میزان حجاب بنظرم بزرگترین دغدغه ی دانشجویان ایران است و دست کم صدها نفر را دیده ام که این دو مقوله را مسئله حیاتی کشور می دانند و البته که آنرا به کل کشور تعمیم می دهند ! آنانی که یک لول بالاتر هستند ، آزادی بیان و زندانیان سیاسی را هم مسئله می دانند و البته که متوجه نیستند که اساسا برای فلان روستا نشین اراک و اردبیل یا فلان شهر کوچک و معمولی اصفهان و همدان چه اهمیتی دارد که تعداد زندانیان سیاسی در کشور چقدر است و اصلا مجید دری کیست ؟

عده ای هم در این میان موجوداتی خیر خواه هستند و با قرار دادن چهار عکس از خیابان ها و فقر زاغه نشینان مثلا خود را دارای دغدغه می دانند و که ان هم اگر بر حسب نوعی کسب هویتِ خوب بودن در نگاه دیگران نباشد ، قطعا عمقی ندارد .

ما موجودات بدبختی هستیم که به مدرنیته نرسیده ایم و می خواهیم ادای پست مدرن ها را در بیاوریم و غافلیم از اینکه داستان به شکلی دیگر پیش می رود و این ما هستیم که توهمات خودمان را دغدغه ی ملی می دانیم و فرداست که مشارکت 25 میلیونی مجلس شوکه مان کند و سکوت مردم هم ما را افسرده کند و نهایتا می گوییم : یعنی بدبخت تر و ترسو تر از مردم ایران نیست !البته ایما این مشکل را در کلان هم می بینیم ، بهرام مشیری و اکبر گنجی و صدها نفر شبیه اینان که تمامی تلاش خود را معطوف به توده مردم کرده اند ؛ قطعا راه به جایی نخواهند برد چراکه به عقاید مردم توهین می کنند و آنان را زیر سوال می برند . 
انتخاب استراتژی نادرست و از سویی دیگر عدم برخورد با بدنه ی اقشار پایین جامعه ؛ همه و همه دست در دست هم داده تا این سیکل بن بستی ادامه داشته باشد و نهایتا گناه همه ی خرابکاری ها بر سر « نفهمی مردم » خراب شود !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد