خاتمی مدتهاست اعلام کرده که اصلاحطلبان فردی را در انتخابات معرفی نخواهند کرد ولی اختیار شرکت و کاندید شدن اصلاح طلبان در اختیار خودشان خواهد بود .
از مدتها قبل شنیده ها حکایت از آمدن محمدرضا عارف می کرد .
این معاون اول سابق خاتمی که سابقه وزارت خانه را هم دارد ؛ این روزها به تیتر اول خبرگزاری های داخلی تبدیل شده و سخنرانی های گاه و بیگاهش این ظن را تقویت می کند که او خیز بلندی برای ریاست جمهوری ایران برداشته است .
عارف در پاسخ به سوال برائت از فتنه با کمی هوشمندی جواب شایسته ای داده ؛ ولی در همان صحبت ها به نکته ای اشاره کرده که بنظر صحت آن بعید بنظر می رسد .
وی می گوید :
« بنده اگر اصراری بر کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری داشتم، حتما در انتخابات سال 84 کاندیدا می شدم، برای من آنچه اهمیت دارد، رسیدن به اجماع است. در این صورت تمایل بیشتری به کاندیداتوری خواهم داشت. »
از نظر نگارنده آنچه که عارف را به شرکت در انتخابات ترغیب می کند ؛ عدم وجود رقیب جدی اصلاحطلب و همچنین عدم وجود رقیب بزرگ در جناح اصولگرا می باشد .
عارف می داند که این بهترین فرصتی است که می تواند به قدرت برسد ؛ او که هیچگاه اصلاحطلب درجه اولی به شمار نمی رفته ، می داند اگر این فرصت را هم از دست دهد ، شاید همیشه حسرت آنرا بخورد .
از فحوای سخنان عارف بر می آید که قصد شرکت در انتخابات 84 را داشته و بعد از روبه رو شدن با بی محلی اصلاحطلبان ؛ بشدت از این امر دلخور شده و شاید بی دلیل نیست که تمایلی هم به سرنوشت جنبش سبز به همین دلیل ندارد ...
مانی
( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )
دلمان بدجور پر بود ...
( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )
مطلب زیر با الهام از مقاله آغاز یک نفرت از جلال آل احمد می باشد ؛ مزخرفاتش را به پای من و بدرد بخورهایش را به پای جلال بنویسید .
نمی خواهم یهوی ستیزی را رشد دهم چرا که از نژاد پرستان ، اعم از ناسیونالیست های ایرانی و ترک و کرد و عرب و آریایی متنفرم و حتی نمی خواهم افکار پوسیده ای شبیه اتحاد اسلام را رشد دهم ؛ شاید صحبت های اخیر اوباما و تاکیدش بر بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 و اتحاد فتح و حماس به عنوان بزرگترین گروه های فلسطینی و هراس غرب از بقدرت رسیدن اخوان در مصر و ... مرا به نوشتن در این باره ترغیب کرد .
حضرات دموکرات اروپایی وقتی چشمانشان را به جنایت های داخل غزه بستند و گذرگاه رفح را بروی مردم بی دفاع بستند ؛ بدون شک همان کاری را کردند که پیش از این بارها کرده اند ...
در جنگ اعراب اسرائیل سوسیالیست ها اروپایی که خود را وجدان جهانی می دانند و وکیل مدافع کل جهان هستند ؛ با حمایت از اسرائیل ؛ چهره ی کثیفی از فاشیسم را نشان دادند ؛ حداقل توقع از آنان نمی رفت !
اوژن یونسکو که نام هنرمند و فیلمنامه نویسی را هم یدک می کشد ؛ و از مترقی خواهان چپ فرانسه بود ؛ در همان زمان گفت اینان ( فلسطینی هایی که نصف جیره یک نفر در روز را می گرفتند و در صحراها آواره بودند ) می خواهند کاری کنند که هیتلر نتوانست !
آن طرف تر در فرانسه در همان زمان جنگ اعراب و اسرائیل کمپینی برای کمک مالی به اسرائیل ایجاد شد که در عرض 48 ساعت میزان پول جمع شده از 3 میلیارد فرانک گذشت !
جالبتر زمانی است که بدانیم در همان زمان همین کمپ برای کمک به ایالات متحده در جنگ با ویتنام بعد از پنج ماه فعالیت فقط دویست میلیون فرانک توانست جمع کند !
بیش از شش دهه است که سازمان ملل مکرر اسرائیل را محکوم می کند و اسرائیل با گردن کلفتی رد می کند ...
گویا اسرائیل می خواهد کاری که نازی ها بر سرشان کردند را بر سر اعراب تلافی کند !
پهلوی دوم نود درصد نفت اسرائیل را تامین می کرد و اعراب هم بعد از انقلاب 57 همین کار را کردند ... تف به این بدبختی نژادی ؛ عرب سوسمارخور ، علب ملخ خور و هزار برچسب مضخرف که به آنها می بندیم و آنها به ما و آن طرف تر ، غرب به ریش ما می خندد ...
این حضرات جانی ( اسرائیل ) در جنگ اعراب و اسرائیل ، در جنگ با مصریان ، در صحرای بی آب و علف سینا ؛ از اسیر کردن ابا می کردند ؛ چرا که به زعم خودشان آب و نان اضافی ندارند . آوارگان جنگی مصری 15 هزار نفر بودند .
مضحکترین بخش داستان آنجاست که در اروپا ؛ جنگ بین اسرائیل و اعراب را جنگ مذهبی می دانند و در ایران جنگ بین این دو را جنگ نژاد خوب یهود با اعراب پست می دانند !!
هنوز در اروپا اعلام می کنند که جنگ های صلیبی پایان نیافته و منتظر هجوم ترکان و اعراب هستیم و اینجا برای لیس زدن پاچه های غرب دست به هر کثافتی می زنیم ...
این وسط عبدالناصر هم اشتباه کرد ، آخر مگر می شود روی کمک شیوخ قطر و اماراتی و عربستانی پا رو دُم غرب گذاشت ؟ ناصر استعفا کرد و گوینده رادیو به علت شدت گریه نتوانست استعفا نامه ناصر را تا انتها بخواند و حضرات نژاد آریایی اینجا از قتل و عام انسان ها بدست یهودیان اظهار خوشوقتی می کنند و از آنها بدتر ، در گذشته شوروی و در حال حاضر همه دنیاست که دست کمک به اینان دراز نمی کند ...
اکنون نیز اسرائیل با قلدری تمام حاضر به مصالحه در هیچ شرایطی نیست و حضرات دموکرات جهان که سالها سوسیالیستی بودن اسرائیل را چماق کرده و دموکراسی اسرائیل را نمونه می دانستند ؛ سکوتشان بیش از پیش به گه بودن همه ژست هایشان مرا متقاعد می کند .
پرونده اسرائیل را اینگونه به کنار می گذارم که بی شک همانقدر که وجود اسرائیل برای خاورمیانه خطرناک است ؛ کلیه حکومت های دست نشانده و دیکتاتور هم خطرناک هستند ... و تنها چاره را وجود حکومت فدرال عربی یهودی در اسرائیل می دانم .
مانی
=====================================
پ ن : ابدا علاقه ای به تفکرات آل احمد ندارم ولی در زمینه اسرائیل هم نظر هستم .
پ ن 2 : می دانم که در مقابل این مطلب هجمه ی مخالفتی را خواهم دید !
پ ن 3 : ابدا علاقه ای به حزب الله و حماس نداشته و تفکرات جنبش فتح را معقول تر می دانم !
پ ن 4 : جمله نخست هم عاریت گرفته شده از جلال بود ...
( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )
این روزها در غیاب جامعه شناسان ؛ مداحان کشور را اداره می کنند !
دهه های طولانی ای تکنوکرات های اسلامی کشور را اداره کردند و امروز مداحان مسئول اداره کشور هستند .
اینطور به نظر می رسد که خرافات ناشی از سنخ مداحان در کشور به شکلی پیش می رود که از محیط های خاص خود فراتر رفته و خرافات پرستی را در بطن جامعه قرار می دهند و ماجرا زمانی جالبتر می شود که بنظر می رسد این روزها قرآن به عنوان مرجعی دسته دو برای توده مردم به حساب می آید ، گو آنکه نص روایان و اراجیف عده ای مداح ، ثوابی بالاتر از قرآن دارد !
حاج منصور ارزی ، حسین سازور و سیب سرخی که از عناصر گروه های فشار هستند ؛ با ایجاد مشی سیاسی مداحان ، تفکرات این عناصر بی خاصیت و لومپن را به جامعه تزریق می کنند .
آن یکی عرض می کند که مشائی آلت تناسلی دولت است و آن یکی می گوید هرکس مشایی را بکشد پول خونش با من ، آن یکی عرض می کند که نگویید میر حسین موسوی ، نام حسین قداست دارد ، بگویید میر یزید موسوی ! و آن یکی به احمدی نژاد حمله می کند که چهارتا عوضی دور و برت را جمع کن و آن یکی هم قالیباف را ابن سعد می داند و عجیب ماجرایست در این میان چرا که هیچیک از اینان حتی سواد فقهی و دینی هم ندارند ، چه رسد به سواد سیاسی و اجتماعی !
گویا این اراذل و اوباش مدرن ، که کاسه دریوزگی مدرنی هم برای خود دارند متوجه نیستند که توده ی ساده ی مردم به عشق اهل بیتشان و آنچه که مقدسات دینی می دانند در محافل اینان حضور می یابند و اگر با شور حسینی ای هم وارد فحاشی به افرادی می شوند ، نه از روی سواد و بلکه از روی نادانی و جهالت است !
بی شک اگر این اراذل و اوباش در کشورهای غربی بودند به جرم تشویش اذهان عمومی جامعه و تزریق خشونت به جامعه و نا امن کردن فضای کشور با برخوردهای سنگینی رو به رو می شدند ولی آنچه که نقش این سنخ را برای من برجسته تر می کند ، تفاوت این سنخ با سایر سنخ ها مانند اساتید دانشگاهی و جامعه شناسان هست !
افراد این سنخ با وجود انتقاد صریح از کشور به هیچ وجه نه تحت تعقیب قرار می گیرند و نه و در مضان اتهام طرح ریزی برای تخطئه افکار اسلامی قرار می گیرند ؛ این در حالی است که اساتید دانشگاهی با وجود محافظه کاری و خود سانسوری شدید ، با اتهاماتی واهی با تعلیق و اخراج رو به رو می شوند و اینکه چرا آن سنخ همچنان پایدار است و همچنان بر طبل حماقتش می کوبد و این سنخ در حال تو سری خوری است ، آنست که میان سنخ مداحان وحدتی وجود دارد که در میان اساتید نیست و مداحان کسوت خود را مقدس می شمارند و اجازه دخالت هیچ سنخ دیگری را به حریمشان نیم دهند و اساتید دانشگاهی برایشان این مفهوم نهادینه شده که صرفا باید سر بر بالین محافظه کاری گذاشت و با اعتراض نانشان قطع می شود و چون هنوز به سنخ متحدی دست نیافته اند ، باید سکوت کنند و چشم بر اخراج همکارانشان ببندند ...
مانی
========================
( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )
آنچه که باعث شد در باب عبده بنویسم ؛ دو چیز بود یکی از بابت اینکه این روزها بشدت شیفته اش شده ام و دیگری آنکه نظراتش با آنکه صد و بیست سال پیش صادر شده ولی گویا از فرهنگ فکری ما فرسنگ ها جلوتر است و از همه مهم تر که احتمال می دهم آنچه که باعث اتحاد هر چهار شاخه اهل سنت شده باشد نه تعصب عربی بلکه افکار عبده باشد که اگر چنین باشد باید از او درس آموخت !
عبده در 1849 بدنیا آمد ؛ گویا شیخی از شیوخ الازهر ( مرکز دینی اصلی و علمی اهل سنت ) بوده که بعد از دیدار با سید جمال الدین اسد آبادی به وحدت شیعه و سنی علاقمند شده و وارد سیاست شده .
عبده و سید جمال با پی بردن به عقب ماندگی کشورهای مسلمان از غرب این تئوری را مطرح می کنند که مشکل عقب ماندگی نه از اسلام بلکه از مسلمانان است و مسلمانان برای پیشرفت باید آنچه را که بعد از تابعین آمده به کنار بگذارند و به اسلام خلفای راشدین برگردند .
به هر حال از سید جمال که بگذریم سه مسئله در باب عبده اهمیت دارد .
محمد عبده در 1905 فوت می کند و اکنون دستاوردهایش را در تقریب مذاهب اهل سنت بخوبی می توان دید و حمایت کشورهای عربی از یکدیگر و حمایت همه شاخه های اهل سنت از یکدیگر بدون شک از کارهای بزرگی است که از انسان های بزرگی مانند او سرچشمه می گیرد ...
مانی
==================================
گذشتن از تو کار من نیست ...
( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )