دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...
دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...

دولت و ملت ؟!؟! در نقد مفهوم اتحاد اقلیت های قومی در ایران ...

فارغ از تفکرات من نسبت به مسئله ی اقلیت های ایران ؛ مدتهاست تفکر در مورد ضرورت ملت سازی را حس می کنم ، که شاید ریشه های آن را بتوان در خاندان صفویه یافت که با ایدئولوژی دینی و ناسیونالیستی معجونی ساخته و بقول دکتر شریعتی میان خاندان پادشاهی و دینی ایران پیوندی ایجاد کردند ( ازدواج شهربانو و امام حسین و ... )


هرچند این مسئله دوام چندانی نداشت و در دوره ی کوتاه افشاریه بطور کامل فراموش شد و در دوره ی خان زند و قاجار نیز کمترین اهمیتی نداشت و تنها در ایدئولوژی پهلوی اول بود که تکاپو بر سر ایرانی گری و ناسیونالیسم روی داد .


آنچه که مسلم است زمانی که بحث قومیت های ایران را می کنیم باید توجه داشته باشیم از جهات سنن و آداب و گاها زبان کمترین وجه اشتراک در بین ایشان موجود است و گاه چنان با یکدیگر غریبه هستند که قیام های خودمختاری را در پی داشته اند !!!


قیام های کرد های ایران با رویای کردستان بزرگ و تبلیغات آذربایجان با شعار بزرگ ؛ آذربایجان بزرگ با پایتختی تبریز که مدتها نقل حتی کاندید های سیاسی کشور آذربایجان بود و قیام ترکمن های ایران در گنبد کاووس و درگیری های فعلی در سیستان و بلوچستان تحت لوای اعتراض به تبعیض نسبت به اهل سنت انجام می شود و حتی همکاری برخی شیوخ عرب نشین خوزستان با صدام حسین در هشت سال جنگ تحمیلی این تصور را ایجاد می کند که براستی اتحاد در ایران و استفاده از برابری در ایران واقعیت دارد ؟!!؟


سه روز قبل نمایندگان اهل سنت در مجلس در اقدامی هماهنگ به اعتراض به رئیس جمهور پرداختند که طی آن ، ایشان به دولت معترض بودند که چرا محمود احمدی نژاد احدی از اهل سنت را به کابینه راه نداده ...


در کنکاش این مسئله که چرا اقلیت های قومی در ایران کمترین اتحاد و یا همکاری ای با دولت مرکزی ندارند و بیشتر این اعمال قهریه است که موجب وحدت ایشان شده تا اعمال عدلیه تنها به سه نتیجه رسیدم و آن این بود که :


  1.  اقلیت های ساکن در ایران اعم از قومی و دینی احساس تعلق دولت و ملت نمی کنند و بعبارت ساده تر اقلیت های ایران حکومت را از خویش نمی بینند و احساس بیگانگی با دولت می کنند !!
  2. ناسیونالیسم در ایران جز در 30 ساله اخیر امری ناشناخته برای توده های پایین جامعه و روستایی بوده و این مطلب در شکست جبهه ی ملی در ایران نیز موثر و از طرفی ایجاب وحدت ملی و اینکه هیچیک از اقلیت های ایران بطور جداگانه ره به جایی نمی برند مسئله ای نا مفهوم و غیر قابل باور برای اقلیت های ایران است ... ( اشاره به اینکه چرا در 30 ساله اخیر این مسئله نمو پیدا کرده بر گردن حکومت نبوده و بیشتر  بخاطر جبر تاریخی جهان در سی ساله ی اخیر بوده  و گاه تاکید بر هویت ایرانی برا مقالبه با هویت دینی توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی و شیوع افکار ضد عرب در ایران همه و همه عواملی است که در این سی سال موجبات این مسئله را فراهم سازد .. )
  3. بقول سعید حجاریان در مصاحبه اش با نام هیچ اندیشه ای باز نشسته نمی شود ؛ اقلیتهای ایران چون هیچگاه بطور مستقیم تحت استعمار قرار نگرفته و هیچگاه شبیه مبارزات ماندلا و گاندری را بخود ندیده اند ؛ احساس وحدت ملی را در وهله های بعدی برای خویش محکم ساخته اند و بیشتر به مناسبات طایفه ای و قبیله و قومی خویش توجه نشان می دهند !!


مطلب از یکی از وبلاگ های مرحوممان بود .

خسته از ایران !

حتما برایتان پیش آمده که در جمعی یا کنار خانواده و در تاکسی و ... نشسته باشید و یک ناسیونالیست افراطی باشد و پشت به هم خزعبلاتی را راجع به هوش و ذکاوت و تمدن ایران بگوید و خلاصه از کارهای نکرده و اکتشافات و اختراعات نکرده ایرانی بگوید و دست آخر هم همه گناهان را گردن آخوندها و اعراب بیاندازد .
البته ما خودمان یک زمان اینکاره بودیم و الان سه چهار سالی هست که نیستیم .

چرا که حقیقت چیز دیگریست !

دیروز در کلاسی در باب عدم وجود روحیه مشارکت جمعی صحبت می کردیم که فردی با اعتراض شدید به نگاه ما ، جنگ و انقلاب را نمونه ای از کار جمعی داسنت و گفت هیچ مشکلی بین اقلیت های ایران وجود ندارد و اگر عده ی قلیلی مخالف هستند ، بجای آن اکثریتی از همان اقلیت ها هستند که پشت ولایت ایستاده اند !

میزان سخیف بودن جملات را که گذاشتم کنار یاد همان ناسیونالیست هایی افتادم که اینچنین بودند و متوجه نیستند که می توان حقیقتی را دوست نداشت ولی نمی توان منکر آن شد !

این روزها دارم به این نتیجه می رسم که اساسا تفاوتی بین دبیرستان و دانشگاه در این کشور نیست . گویی ما همه در حال افولیم و در کشوری که افراد در روزنامه نخواندن در آن افتخار می کنند و شبکه های ماهواره ای با برنامه های مضحکی شبیه دکتر کپی و پارازیت در آن خط مشی تعیین می کنند ( در حالیکه اندکی مبنای عمیق بسیاری از حرفهایشان ندارد ) ؛ یاد آوردن جمله ی زیبا کلام در باب عقب ماندگی ایران جالب تر است !

« شاید اگر ما در واقعیت انقدر عقب نمی افتادیم ، نیاز نبود تا منظما به گذشته برگردیم ! آیا مردم ژاپن یکدیگر را مردم همیشه در صحنه و قهرمان ژاپن می نامند ؟ آیا مرکل آلمانی ها را مردم سربلند و حماسه آفرین آلمان می خواند ؟ »

آیا می توان حقیقتی را دوست نداشت و آنرا منکر شد ؟ مگر با انکار آن حقیقت ، سر جهان هم کلاه خواهد رفت ؟

==================================

منظره رئیس دانا و موسی غنی نژاد در مهر نامه بسیار جذاب بود ! توصیه می کنم حتما مطالعه فرمائید !


( مطلب از یکی از وبلاگ های مرحوممان بود )

برای مردی که دو سال جهان را لرزاند .

چیزی حدود بیست دقیقه تا 14 اسفند باقی مانده ؛ سالروز مرگ نخست وزیری ملی که کلمات از توصیفش قاصرند .


مردی که نفت و شیلات را ملی کرد و بعد از دوران صفویه اولین دولت ملت را در ایران شکل داد و مردی که الگوی بسیاری از نهضت های ضد استعماری شد و مردی که همواره پایبند به مشروطه بود و مردی که هرچه در بابش بگویم حس می کنم هنوز مانده تا او را معرفی کنم ...


چهاردهم خرداد امسال به همراه دوستانی تصمیم گرفتیم تا به مزارش برویم و از میان شصت عکسی که تهیه کردیم ده عکس را برای معرفی می گذارم .


احمد آباد از روستاهای نظر آباد کرج بود که البته هرکسی هم آدرسش را نمی دانست و بسختی آنجا را پیدا کردیم و کل این روستا یک خیابان بیضی شکل بود که در پایین بیضی منزل مصدق بود ؛ مصدق خان و صاحب این روستا بود و آنگونه که پسران و نوه هایش می گویند رابطه اش با اهالی روستا نه ارباب رعیتی ؛ بلکه پدر پسری بوده ...


در ورودی روستا نه نامی از مصدق بود و نه تابلویی در خود روستا که ما را به آنجا هدایت کند ؛ با پرس و جو خانه را یافتیم .



این محوطه جلویی خانه بود .


قبل از پیدا کردن خانه از پیرمردی سوال کردیم که آیا امکان وارد شدن به خانه اش می باشد که او گفت سرایداری آنجاست و اگر راهتان بدهد مشکلی نیست .


در را زدیم و سرایدار در را باز کرد و بعد از گفتگویی راضی شد تا قسمت های کوچکی از خانه را ببینیم و البته که بعد از ساعتی حتی دستشویی و حمام شخصی مصدق را نیز به ما نشان داد .



عکس فوق از دم در ورودی منزل مصدق است .


دیوار دست چپ منزل سرایدار بود که به گفته خودش پدر بزرگش آشپز مصدق بود و نوادگان مصدق ماهیانه مبلغی به او می دهند تا در اینجا به همراه زن و بچه هایش زندگی کنند و از اینجا مواظبت کنند .



عکس فوق نمایی است از حیاط خانه ، خانه دو حیاط بزرگ داشت که این عکس حیاط جلویی است که پر از گیاهان هرز است و حیاط پشتی که زمینی خشک بود و لم یزرع ...


این همان منزل سرایدار است .


میزان بغض و کینه نسبت به مصدق را که بازگو می کرد ، انصافا ناراحت کننده بود .


می گفت از دهم اسفند تا شانزدهم اسفند راه احمد اباد را می بندند و مانع از آمدن افراد می شوند . گویا عده ای از جسد این پیرمرد هم وحشت دارند .



خانه ی مصدق را در انتهای حیاط می بینید .



نمای روبه رویی از منزل مصدق ؛ آن ساختمان سمت چپی کتابخانه ای است برای معصومه مصدق ، نوه ی مصدق که در قتل های زنجیره ای کشته شد .



این هم ماشین مصدق و آن تابلوی سمت راست هم لوحی است از طرف نهضت آزادی ایران و از طرف مهدی بازرگان که شعار معروف نهضت آزادی در آن نوشته شده ؛


ما مسلمانیم و ایرانی هستیم و مصدقی !



و این هم مزارش ؛ او درخواست کرده بود تا در کنار شهدای 30 تیر ابن بابویه دفن شود و محمد رضا پهلوی مانع از این شد و مرحوم سحابی غسلش داد و به روایتی بازرگان و بختیار هم در انجا بودند و آیت الله زنجانی بر میتش نماز خواند و او را در وسط این اتاق به خاک سپردند تا شاید روزی بتوانند او را در ابن بابویه دفن کنند .



چیزی حدود 40 -50 عکس و تابلو یادگاری در خانه بود که اهدایی از سوی پان ایرانیست ها و جبهه ملی و هوادران و دوستدارانش بود و این هم یکی از آنهاست !


دریغا تهی از تو ایران زمین ...



این عکس ؛ کابینه دوم مرحوم مصدق است .

حسین فاطمی و دکتر حسابی و غلامحسین صدیقی و ... تنها گوشه ای از نخبه گرا بودن کابینه وی است .


و این هم نمایی از بیرون منزل مصدق ...


============================================


* تیتر مطلب از مسعود بهنود در کتاب از سید ضیا تا بختیار است .


( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )

سبقت از راست ؛ ممنوع !

این روزها شرایط کشور طوریست که حتی سه روز بعد را هم نمی توان پیش بینی کرد ، استیضاح احمدی نژاد ، کنار گذاشتن مشایی ، صحبت های آیت الله مصباح و سوال پرسیدن 90 نماینده با سر شاخه ای مطهری از دولت و ...

شاید تنها چیزی که می شد پیش بینی کرد ، قهرمانی پرسپولیس بود ...
اگر دولت استیضاح شود چه می شود ؟ انتخابات مجلس نزدیک است ؛ شرکت می کنید ؟ فکر می کنید مشارکت در چه حد باشد ؟
در این میان اصلاح طلبان در کجای معادله هستند ؟
جریان انحرافی ، ماهیت خارجی دارد ؟ اصلا وجود دارد ؟ هدفش چیست ؟ مرتبط با جنگیری است ؟ اگر بنا باشد بین این جریان و جریان قاطبه ی رهبری فعلی ، انتخابی کرد ؛ چه انتخابی می کنید ؟ در صورت بالا گرفتن این شکاف بین رهبری و ریاست جمهوری ، چه می کنید ؟

این روزها بیشتر باید به این جمله فکر کرد که ؛ سبقت از راست ممنوع !

آینده چگونه خواهد بود ؟

شما چطور می بینید ؟


اینها تنها گوشه ای وضعیت فعلی کشور است !




نگارنده به وجود چنین جریانی بشدت مشکوک است !
سعید حجاریان در کتاب جمهوریت مطلبی دارد که گویا برای چنین روزی نوشته شده ؛ تاریخ نگارش مطلب 1377/4/10 می باشد  :

نکته : مطالب داخل پرانتز از سوی نگارنده اضافه شده است .

مدتی است که از جوانب گوناگون ادعا می شود در مقابل دو جناح اصلی درون نظام ( اصلاح طلبان و اصولگرایان ) جناح سومی علم کرده که رفتار مشکوکی دارد و از نیروهایی که از درون نظام ریزش می کنند در حال سرباز گیری است . ( مقایسه کنید با حرفایی شبیه اینکه احمدی نژاد گفته است اگر آقا حمایت نمی کرد 35 میلیون رای داشتم یا گفته می شود که اگر مشایی کاندید شود فتنه گران حامیش می شوند و ... )

گاه گفته می شود این جریان سوم در حال جمع کردن عده و عده و سرباز گیری است و گاه ادعا می شود این جریان خصلتی سیاسی - فرهنگی دارد ( حرفایی شبیه اینکه اینان رمال و جن گیر بوده و ادعای دروغ ارتباط با امام زمان دارند و ... یانگاه کنید به این خبر  و یا این خبر و یا این خبر و یا این خبر  و یا این خبر ) و از آنجا که توسط محافل مشکوک داخلی و خارجی حمایت می شود ( منتب کردن جریان به اسرائیل ، امریکا یا حتی جریاناتی شبیه حجتیه یا افرادی شبیه هوشنگ امیر احمدی و منوشه امیر و ... )


باید نیروهای خودی در مقابل آن جبهه ی مشترکی تشکیل دهند و سر فتنه را به سنگ بکوند . ( بدون شرح !!! )


به نظر ما اینگونه تحلیل از آرایش نیروهای سیاسی ، موسمی است . و به کار توجیه وحدت های بی پایه و صوری می آید . تراشیدن دشمن فرضی و موهوم ، و حمله به آن اگر از ساده دلی دون کیشوت مآبانه سرچشمه نگرفته باشد ، حکایت از نوعی رندی سیاسی می کند که می خواهد کم کم بخش هایی از نیروهای « خودی » را هم پیمان با جریان سوم تلقی کند و از این طریق کمر به حذف آنان ببندد .

آنان که خود را قیم بهشت و دوزخ می دانند و با تقسیم بندی سیاه و سفید نیروهای سیاسی کشور به دو گروه ولایت گریز و ولایت پذیر طرفی نسبته اند ،اکنون به گونه ای تاکتیکی به تز سه جریان روی آورده اند تا با جذب بخش هایی از جریان دوم و دفع بخش های دیگر آن ، دوباره به جهان دو رنگ خود بازگردند .

بی شک در آینده بیشتر در این زمینه خواهم نوشت و پاسخ سوالات مطرح شده را خواهم داد ...


مانی !


( مطلب از یکی از وبلاگ های مرحوممان بود )

سقف شیشه ای ...

مدتی است که از مجید دری در سایت ها و خبرگزاری ها می بینم ؛ پسرکی جوان و حامی میر حسین موسوی و از قضا دانشجوی علامه که ده سال زندان دارد و اکنون در بهبهان است و گویا از علامه هم اخراج شده ...
مجیدها به طور کل شاکی هستند از اینکه چرا مردم کاری نمی کنند ؛ مجیدها تلاش دارند تا به قول خودشان مردم را بیدار کنند ولی چرا به نتیجه نمی رسند ؟

چندی پیش دوستی را در دانشگاه دیدم که می گفت اکیپ های دختر و پسر در فلان کلاس دانشگاه تشکیل می شوند و در مورد وضعیت کشور و مسائل گوناگون صحبت می کنند ؛ از ایما هم دعوت کرد تا برویم و البته ایما مشغله را بهانه کردیم و انصراف دادیم و آنرا به زمان نا معلومی حواله دادیم . 

این روزها اعتقاد دارم کار سیاسی در دانشگاه از دو حال خارج نیست !
خودنمایی یا ساده انگاری ! ایما خودمان دو سه سال دسته دومی بودیم ! فکر می کردیم که واقعا تحولات از دانشگاه ها شروع می شود ولی وقتی سرمان را برگرداندیم دیدم همه زحماتمان را دوست شدن فلان کس با یکی دیگه شده و سیگار کشیدن های چند دختر و پسر در کنار دانشگاه هم اوج کارمان شده ...

مدتها پیش خانمی می گفت ؛ کافه ها نماد مکان هایی است که همه اقشار در آنها هستند و ما در آنجا کار سیاسی می کنیم و ... 


احساس می کنم سقف شیشه ای بین دانشجویان و کشور ایجاد شده ؛ احساس می کنم دانشجویان متوجه این سقف نیستند و دغدغه های خودشان را دغدغه ی مردم می دانند و الحاد و سخره گرفتن دین از سوی خودشان را نشانه ی پیشرفت می دانند و تغییر جامعه را آرزومندند !

آزادی روابط دختر و پسر و مسئله میزان حجاب بنظرم بزرگترین دغدغه ی دانشجویان ایران است و دست کم صدها نفر را دیده ام که این دو مقوله را مسئله حیاتی کشور می دانند و البته که آنرا به کل کشور تعمیم می دهند ! آنانی که یک لول بالاتر هستند ، آزادی بیان و زندانیان سیاسی را هم مسئله می دانند و البته که متوجه نیستند که اساسا برای فلان روستا نشین اراک و اردبیل یا فلان شهر کوچک و معمولی اصفهان و همدان چه اهمیتی دارد که تعداد زندانیان سیاسی در کشور چقدر است و اصلا مجید دری کیست ؟

عده ای هم در این میان موجوداتی خیر خواه هستند و با قرار دادن چهار عکس از خیابان ها و فقر زاغه نشینان مثلا خود را دارای دغدغه می دانند و که ان هم اگر بر حسب نوعی کسب هویتِ خوب بودن در نگاه دیگران نباشد ، قطعا عمقی ندارد .

ما موجودات بدبختی هستیم که به مدرنیته نرسیده ایم و می خواهیم ادای پست مدرن ها را در بیاوریم و غافلیم از اینکه داستان به شکلی دیگر پیش می رود و این ما هستیم که توهمات خودمان را دغدغه ی ملی می دانیم و فرداست که مشارکت 25 میلیونی مجلس شوکه مان کند و سکوت مردم هم ما را افسرده کند و نهایتا می گوییم : یعنی بدبخت تر و ترسو تر از مردم ایران نیست !البته ایما این مشکل را در کلان هم می بینیم ، بهرام مشیری و اکبر گنجی و صدها نفر شبیه اینان که تمامی تلاش خود را معطوف به توده مردم کرده اند ؛ قطعا راه به جایی نخواهند برد چراکه به عقاید مردم توهین می کنند و آنان را زیر سوال می برند . 
انتخاب استراتژی نادرست و از سویی دیگر عدم برخورد با بدنه ی اقشار پایین جامعه ؛ همه و همه دست در دست هم داده تا این سیکل بن بستی ادامه داشته باشد و نهایتا گناه همه ی خرابکاری ها بر سر « نفهمی مردم » خراب شود !

انحطاط اخلاقی ؟ یا رو شدن چهره ی ما ؟

چند ماه است که درگیر مسئله ای شده ام ، مسئله ای که جامعه شناختی است و از همین ابتدای کار بگویم کمی بالای 18 سال است و اگر نمی خواهید خواهشا ادامه ندید !

ادامه مطلب ...

به بهانه سالروز کشته شدن دکتر بختیار ؛ از نگاهی دیگر ...

امشب شبکه ی ماهواره ای من و تو با پخش مستندی از بختیار ، تمامی تلاش خود را کرد تا اشک بینندگانش را در بیاورد و انقلابیون ، از آیت الله خمینی تا زنده یاد بازرگان را افرادی بی شعور ( بالاخص مرحوم بازرگان ) نشان دهد . 

که الحق والانصاف هم روضه خوانی خوبی بود و اشکی از چشمان ما هم در این میان به بیرون افتاد . البته تیغ حمله های این مستند نه تنها انقلابیون بلکه مرحوم سنجابی را هم در امان نگذاشت و با آهنگ هایی نوستالوژیک و مصاحبه با معاونان شاپور بختیار سعی داشت تا وی را بی اشتباه و همه را در چاه نشان دهد .

گو آنکه امثال مهندس بازرگان و سنجابی موافق هرج و مرج بودند و این شخص شخیص دکتر بختیار بود که با داشتن علم لدنی متوجه خطر دیکتاتوری شده بود !



در ذیل بصورت موجز به نکاتی اشاره می کنم :

  1. سابقه ی درخشان دکتر بختیار در مبارزه علیه خودکامگی پهلوی اول به هیچ وجه قابل کتمان نیست و یاری کردن مرحوم مصدق هم از افتخاراتی است که بی شک به آن نائل گشته ولی آنچه که به موضوع اهمیت می بخشد ، قالب فضایی کشور در سال 57 و در سال 90 است ! که نیاز به واکاوی در این مورد هست !
  2. ابتدا برای نخست وزیری به مرحوم سنجابی پیشنهاد شد ؛ وی با عدم پذیرش به شاه گفت این ساختمان در حال ریزش است و کاری از کسی ساخته نیست و باید پیش از این ها اقدام می کردید !
  3. سپس به مرحوم صدیقی پیشنهاد شد که وی با شرط استعفا شاه از حکومت حاضر به پذیرش شد که پهلوی دوم از این مسئله امتناع کرد !
  4. در مستند مورد ذکر ، تلاش می شود به بیننده القا شود که بختیار در تلاش بود تا مشروطه سلطنتی را دوباره احیا کند ولی پرسش اصلی اینجاست که آیابرای این مسئله دیر نشده بود ؟ ثانیا با کدام مجلس ؟ مجلسی که اعضایش بدون رای مردم انتخاب شده اند چگونه قادر به ایجاد فضای دموکرات و مشروطه سلطنتی است ؟ ثالثا چه تضمینی بود که شاه با برگشتن اوضاع به روال عادی همه منتقدانش را مانند 28 مرداد سال 32 اعدام نکند ؟
  5. مگر مرحوم مصدق و جبهه ملی یکبار توسط جناب آریامهر مورد عهد شکنی واقع نشده بودند ؟
  6. چرا مرحوم بازرگان و سنجابی و اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی باید با بختیار همکاری می کردند ؟ مگر محمد رضا شاه فردی قابل اطمینان بود ؟ حبس های 10 سال به بالای اعضای این دو حزب که هر دو تا سال 56-57 هنوز به مشروطه سلطنتی پایبند بودند برای اثبات این مسئله که شاه فردی عهد شکن است ، کافی نبود ؟
  7. شاه خود را مظهر مشروطه سلطنتی می دانست ؛ براستی به مشروطه پایبند بود ؟

شاپور بختیار توسط تروریست هایی جانی به قتل رسید و این مسئله موجب تاسف عمیقی است ولی این مسئله نباید باعث تحریف تاریخ گردد ...


مانی


( مطلب از وبلاگ مرحوممان بود )