دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...
دست نوشته های یک مانی

دست نوشته های یک مانی

دست نوشته هایی از سوی کسی که بر عکس بسیاری فکر می کند ...

تهاجم فرهنگی ، تقابل فرهنگی ، خلا فرهنگی ...

همیشه معتقدم که تهاجم فرهنگی نوعی لاپوشانی اشتباهات است و تقابل فرهنگی لغت بهتری برای درگیری های میان تمدنی است .


نکته ای که بنظرم باید بیشتر به ان توجه شود آن است که وقتی از خطر نفوذ فرهنگ غربی در ایران صحبت می کنیم ، باید بدانیم که این خطر از کجا ناشی شده ؟ چرا تا چند سال قبل ( چیزی حدود بیست سال پیش ) این نگرانی به این شدت وجود نداشت ؟ 


نگارنده اعتقاد دارد در الفاظی شبیه تهاجم فرهنگی بیشتر معلول مطرح است تا علت و کسانی که در این زمینه می نویسند و سخن می گویند کمتر به این توجه دارند که ایران تبدیل شده به کمبودهایی که از خودمان ناشی شده و به عبارت دیگر خلاهای موجود فرهنگی را وقتی مردم به وسیله فرهنگ غرب پر می کنند می گوییم تهاجم فرهنگی ...



در بحث تهاجم فرهنگی بیشتر روی ماهواره و سی دی ها و موزیک ها تاکید می شود و معمولا راه مقابله با آن را ایجاد پارازیت و جمع آوری این وسایل از زندگی مردم به زور است ؛ راه حلی که نه تاثیری دارد و نه منطقی است . 


نیروی انتظامی و کلیه دستگاه هایی که در جمع آوری ماهواره ها نقش دارند بهتر است بجای اینکه مانع ایجاد کنند از خود بپرسند چرا حتی افراد اقشار پایین و کم در آمد با فروش فرش زیر پایشان ماهواره نصب کرده اند ؟ 


محمود طلوعی اعتقاد دارد جواب این سوال آنست که مردم می خواهند از مشکلات روزمره فرار کنند و ساعاتی از وقت خودشان را به تماشای برنامه های شاد و سرگرم کننده بگذرانند و تضمین می دهد که اگر تلویزیون ایران تنها 3-4 ساعت برنامه سرگرم کننده داشته باشد ، بسیاری از مردم زحمت خرید دیش و پول به نصاب را تقبل نمی کنند .



جدا از درستی یا نادرستی صحبت های محمود طلوعی ، اگر مبنا را بر حرف های وی بگذاریم ، آنچه که به چشم می آید ، برنامه های تلویزیونی ای است که نه به خاطر عدم توجه یا عدم علاقه ی مسئولان ، بلکه به علت محدودیت هایی که در صدا و سیما ایجاد شده ، روز به روز بی محتوا تر و خسته کننده تر  مبتذل تر شده .


بیش از نیمی از برنامه های تلویزیون را سخنرانی ها و مصاحبه ها و میزگردهای خسته کننده فرا گرفته و اینجا صحبت از چیزی شبیه تهاجم فرهنگی شبیه یک حرف مفت می باشد و دلیل امر آن است که با حرف و مقاله نمی توان از نفوذ فرهنگ غرب جلوگیری کرد !


نکته ی اساسی دیگر مطبوعات در ایران هستند ؛ مطبوعاتی که در خوش بینانه ترین حالت ( روزنامه همشهری ) بیشتر از چهارصد هزار نسخه نمی رسند که آن هم معمولا از صدقه سری نیازمندی هایشان است ...


نگارنده تهاجم فرهنگی از طریق مطبوعات را امری مردود می داند چرا که اکثریت اقشار دانشجویی که از خریداران روزنامه ها و مجلات هستند ، معمولا به انتخاب های آگاهانه دست می زنند و کمتر تحت تاثیر القائات رسانه ای قرار می گیرند و القائات رسانه ای مشخصا بر روی گروه هدفی شبیه زنان خانه دار تمرکز می یابند .


تا آنجا که شبکه ی فارسی وان در دوران اوج خودش بر روی ماهواره هاتبرد از شش میلیون بیننده ایرانیش صحبت می گفت و میزگردها و سخن رانی های پیاپی از سوی مدیران فرهنگی کشور برای مقابله با آن موج عظیم نه تنها مانع از گسترش بینندگان آن تلویزیون نشد ، بلکه ضعف فرهنگی و به عبارت بهتر همان خلا فرهنگی کشور را دوباره بازنمایی کرد .


آنچه که در نشر کتاب کشور روی می دهد هم دست کمی از رسانه های ایران ندارد ، بیشترین تیتراژ کتاب در ایران برای کتاب هایی است که در هر صفحه کمتر از بیست کلمه دارند و دارای جملات روانشناسی و یا از بزرگی هستند و یا شعر های سپیدی هستند که با فاصله های زیاد و فونت های خاص در هر صفحه جای گرفته اند .


شعرهایی بی معنا که فقط عده ای برای کسب هویت تظاهر به فهمیدن این پرت و پلاها می کنند و صد البته بگویم مخالف شعر نو نیستم ولی آنچه که در صنعت نشر و ادبیات ایران روی می دهد از نگاه من خلاقیتی ندارد و مسئله ی جدیدی برای گفتن ندارد .


شبیه این داستان را در باب سلمان رشدی می توان بهتر دید ، نویسنده ای زیر متوسط قابلیت نویسندگی با نوشتن کتابی بر سر زبان ها می افتد و اگر فتوای ارتدادش نبود ، بعید می دانم بیشتر از هزار نفر کتابش به فروش می رفت .


کتابی که نه سر دارد نه ته و کسی را نمی شناسم که آنرا تا انتها خوانده باشد و همه بعد از خواندن چند صفحه اعتراف می کنند که اصلا جذب آن نشده اند .


در هر حال آن چه که بنظر قطعی می رسد ، آنچه که تهاجم فرهنگی در ایران نامیده می شود ، شیوع مصرف گرایی کاپیتالیستی است و اگر روزی لوکاچ با لفظ چیزوارگی از آن یاد می کرد و آن را نقد می کرد ، اکنون عده ای با سپر قرار دادن اسلام و هزینه کردن از آن ، آدمی را به این نتیجه می رساند که مانند فردی شده که همه چیزش را از دست داده و تیر آخرش را در آورده و بعید است به نتیجه مطلوبش دست پیدا کند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد