دیروز ویدیویی در فضای مجازی منتشر شد که درگیری دو خانم چادری با برخی خانمهای دیگر در بیآرتی را نشان میداد.
در نهایت هم دو خانم چادری از اتوبوس پیاده شدند و البته که بیشتر باید گفت که بیرون انداخته شدند.
اکبر گنجی یه مقاله اواسط دهه ۷۰ داره به اسم خون به خون شستن محال آمد محال، این بحث خشونت رو خوب تئوریزه کرده.
البته سر همین مقاله مهاجرانی استیضاح شد.
من قضاوت نمیکنم. فقط توصیف میکنم. جماعتی رو می بینیم که سالهاست تحقیر میشن. نادیده گرفته میشن.
تحقیر سیستماتیک و سنتی.
سیستماتیکش از مدرسه و رسانه است و سنتش از خانواده
حالا جماعتی پیدا میشن و این تحقیر رو مضاعف میکنن.
لباسی که سال ۵۷ برای نوزادی شش ماهه دوخته شده رو میخوان به زور تن ادم چهل و پنج ساله کنن. بدیهیه که لباس پاره میشه چون اندازه اون ادم عوض شده.
خشونت محصول خشونته. یه جا باید خشونت متوقف بشه. گاندی و ماندلا این کارو در هند و آفریقای جنوبی کردن.
در ایران به هر دلیلی کسی چنین توانایی نداره.
خشونت میوه خشونته.
یه دیالوگ آژانس شیشهای داره که طرف به پرستویی میگه اگه اون تفنگ دستت نباشه کی به حرف تو گوش میده.
خشونت ذاتا کوره. اگر کور نبود که خشونت نمیشد.
مردمی که از خداشون ناراضی هستن، چه جوری با هم دیالوگ داشته باشن؟
یعنی می خوام بگم همونجوری که نصیحت کردن ادم گشنه و توصیهاش به صبر کار عبثی هست، توصیه به عقلانیت به مردم تحقیر شده هم کار عبثیه.
طرف دعوا رو اشتباه نگیریم.
دعواها وقتی تموم میشه که حاکمیت تکثر عقاید رو قبول کنه
به قول پوپر همه اونایی که خواستن برای مردمشون بهشت بسازن، دوزخ ساختن.
مفاهیم کلیشهای مثل سعادت نمی تونه زیر بنای توسعه قرار بگیره.
کسی مامور بهشت بردن جامعه نیست.
در کل معتقدم که قضیه حجاب در ایران قطعا مسالمت آمیز حل نمیشود.